امشب تمام زخم های تنم سر باز کرده اند...بیا و همچون بلور های نمک بر زخم هایم بنشین

سین مثل برف

وقتی بر می گشتم،در کوچه هامان برف بود و زندگی،و من عاشق آن بودم...

روزمرگی یا روز مرگی؟!

b0om

دلم انفجار می خواد...

هوای خوب...

شب و گرمیه سرما و انگشت کوچک پای او...